۱۳۸۷/۰۲/۰۲

1387,02,02 خانه تکانی

در آخرین روز کارم در شرکت جوووووون یک کارت تبریک از یکی از کسانی با ما کار میکردند برام اومد، توش یک شعر زیبا نوشته بود که حیفم اومد اینجا ننویسم.
عید آمد و خانه خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بی دلی او را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغله شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را یکی بوسه ستاندیم
من دانم غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جوئی نجهاندیم
مانندهء افسون زدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
توفان بتکاند مگر امید که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
الان که داشتم با هزار زحمت این متن رو تایپ میکردم، رفتم یک سری به وبلاگ رز زدم. فقط میتونم بگم سوختم.

۲۰ نظر:

ناشناس گفت...

سلام...ببخشید من از خواننده های رزی هستم...ولی تا حالا هیچ کامنتی نذاشتم براش..برای شما هم اگه میذارم برای این نیست که حرفی داشته باشم...خواستم ببینم اگه قسمت نظرات مشکلی داره کمک کنم که میبینم میشه نظر گذاشت...احتمالا خودتون مشکل رو پیدا کردید...

موفق باشید سسل جان

ناشناس گفت...

نمی تونم بفهمم چرا خودتون و رز و خواننده هاش رو در گیر چنین قضاوت و شرایطی کردین !
شرایط دیروز وبلاگ رز اصلا عادی نبود ، من در بدترین روزها هم اینجوری ندیده بودم !! ولی شما همه روزای وبلاگش رو به یک چوب روندین ! رز یک آدم مستقله و حق داره حتی اشتباه بکنه ! حق داره بنویسه ، حق داره کاری که به نظر خودش تو لحظه درسته رو انجام بده ! ضمن اینکه شما هم حق دارین ناراحت باشین ، دوست نداشته باشین ازتون حرفی زده بشه !
مثالتون در مورد روزانه نویسی و زن لخت حلقه به دست خیلی تلخ بود ، یعنی شما میخواین بگین تو دنیای واقعی آدمایی که بدونن شما رابطه تون تموم شده و بخوان در همین روزایی که رز هنوز خودش رو پیدا نکرده بهش پیشنهاد بدن ، وجود نداره؟
به هر جهت آرزوی موفقیت و شادی دارم برای شما و رز !
ایام به کام

ناشناس گفت...

سلام . من دیشب یه چیزائی در قسمت نظرات خصوصی برای رز خطاب به شما نوشتم . نمیدونم رزی براتون فرستاده یا نه ...
شاید بهتر باشه اول معذرت بخوام ازینکه در رابطه تون نظر میدم . فقط میخوام بگم به حقیقت زندگی و اینکه واقعا کسی نمیدونه یه لحظه بعد چه اتفاقاتی در انتظارشه عمیق تر فکر کنید .
آقای سسل باور کنید خیلی کم پیش میاد روابط نزدیک و دوستانه منجر به عشق بشه . این فرصت همیشه در خونه آدمو نمیزنه . من نمیدونم چه دلیل کاملا شخصی داره فرصت همیشه مال هم شدنتونو میگیره ؟ فقط میدونم هر چی که هست نمیتونه اونقدر موجه باشه که بخاطرش خودتون و کسی که خیلی دوستون داره این اندازه در فشار باشه . میتونم حس غیرت شما رو از لابلای کلامتون بفهمم . این غیرت همش بخاطر عشقیه که بهش دارید . شما بارها عشقتونو دوست سابق خطاب کردید اما من فکر نمیکنم حقیقت قلبتون این باشه . به هر حال شاید مواردی هست که ما ازون بی خبریم .
ضمنا من نمیدونم چه اتفاقاتی افتاده که رز عزیز دیگه نمیخواد بنویسه . امیدوارم خودتون وادارش کنید به نوشتن . واقعا مسکن خوبیه برای هر آدمیزادی ... هرچند که اون بازم مینویسه در دفترچه خاطراتش . ولی در وبلاگ نوشتن جدای از آروم کردن یه تفریح سالم هم هست با کلی روابط انسانی خوب که توش تجربه میشه .
آدمهائی هم که حد و حدود خودشونو نمیدونن در دنیای واقعی هم وجود دارند و وجودشون در دنیای مجازی هیچ آسیب و صدمه ای به کسی وارد نمیکنه در حد نوشتن روزمره ها ...
ببخشید که من زیادی نوشتم و پرحرفی کردم . باز هم براتون آرزوی بهترینها میکنم ... خدانگهدار

ناشناس گفت...

سلام
منم وقتی وبلاگ رزی رو خوندم سوختم ! رزی یکی از دوستای خوب ندیده ی منه !
همیشه برای شما و رزی نازنین سلامتی و شادکامی رو آرزو دارم !

مانا باشید

نظرات وبتون از فایرفاکس باز نمیشه !

ناشناس گفت...

سلام

"Love is the flower of life, and blossoms unexpectedly and without law, and must be plucked where it is found"

مثال تلخی بود. اما نیت زیبای پشتش رو می شد درک کرد. آخه می گن آقایون ذاتا از همه چیزهای عزیزشون محافظت می کنن.
براتون آرزوی شادی دارم. امیدوارم این روزهای بد زودتر بگذرند.

ناشناس گفت...

شنیدن دلتنگی ..حس غم..شناختن روحیات یه نفر نیاز به دیدار تنگاتنگ نداره..خیلی وقت ها خیلی ادم هارو میشه خیلی راحت درک کرد..از همین جا از لابه لای همین حرفها..
دوست داشتن عمیق رز و سسل رو به همین راحتی میشه درک کرد اما درک انچه به این دو دوست وفادار گذشت و میگذره کار هرکسی نیست..جز قلب های گرفتارشون.
خداحافطی دردناک ترین کلمه ایه که تو زندگیم شنیدم..از ته ته قلبم آرزو میکنم هیچ وقت و هیچ جایی این کلمه براتون رنگ ابدی نگیره..
"عشق رنگ زیبایست با پاک کن جدایی از دفتر نقاشی زندگی پاکش نکنیم"

ناشناس گفت...

shoma Agh masoud nistid??

ناشناس گفت...

شما آقا مسعود رو میشناسی؟
حالا چرا ما شما رو نشناسیم؟
هر دفعه با اسم ناشناس! هر دفعه پنگلیش به جای فارسی! جلل خالق
ازت ممنونم، ولی حدست درست نبود
19 تا سوال مونده

ناشناس گفت...

"تا حالا شده یه دفعه حس کنی تمام دوندگیهات بیهوده بوده و از مقصد خبری نیست؟

تا حالا شده فکر کنی خسته تر از اونی که ادامه بدی؟

تا حالا شده تصمیم بگیری بزنی زیر همه چیز و بگی هر چه باداباد . . .

تا حالا شده فکر کنی حالا که تو به هدفت نمیرسی، بذار آزاد باشه و اون به هر چی میخواد؟؟ برسه؟"

تا حالا شده بخوای دستاتو ببری بالا بگی . . . .تسلیم...

من حالا اونجوری ام .

طوری که دل تو خواست باشم نشدم

دلخواه دل تنگ خودم هم نشدم

حوا تو به خانه بهشتی برگرد

من هم متأسفم که آدم نشدم

ناشناس گفت...

دلم زخمی دنیا بود...خیال کردم دوا داری...

ناشناس گفت...

تو را طلب نمی کنم

نه اینکه بی نیازم

صبورم*

ناشناس گفت...

شنیدم گفتی از عاشقی سیرم

نگفتی با خودت یه وقت میمیرم؟

حالا حق دلو از کی بگیرم؟

ناشناس گفت...

عزیز من ببخش اگه تلخی واژه با منه

درد و اگه داد بزنم، دیوار صوتی می شکنه

ناشناس گفت...

هنوزم چشمای تو، مثل شبهای پر ستاره اس

هنوزم دیدن تو، برام مثل عمر دوباره اس

هنوزم وقتی می خندی، دلم از شادی می لرزه

هنوزم با تو نشستن، به همه دنیا می ارزه

اما افسوس تو رو خواستن، دیگه دیره دیگه دیره

اما افسوس به نخواستن، دلم آروم نمی گیره

ناشناس گفت...

من از دست غمت...هیچی...ولش کن...

ناشناس گفت...

سراغ از من نمی گیری، گل نازم

نمی شناسی صدای کهنه سازم

نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه

نمی دونی مگه با غصه دمسازم

هوای گریه داره، این دل سردم

چشام گریون، صدام لرزون، تویی دردم

شبا تو کوچه پر ماتم پاییز

به دنبال چراغ خونه می گردم
سراغ از من نمی گیری نگیر اما

فراموشم نکن پروانه زیبا

سرود بی وفایی رو چرا خوندی

مگه لالایی هامو، برده ای از یاد

نذار یادت بره پروانه زیبای من، روزی

شده قلبی، اسیر خونه غمها. .

ناشناس گفت...

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

بشکست عهد و ز غم ما، هیچ غم نداشت؟

ناشناس گفت...

...این جملات راچون حال و هوای رابطه شما و رز رو می رسوند براتون نوشتم

ناشناس گفت...

سسل تو رو خدا یه کاری بکن...رز رو دریاب...فقط تو می تونی. من خیلی هر دوتون رو دوست دارم.هر دو تون خیلی خوبین... به خدا حیفه همچین عشقی اینطور بشه... آخه دلایل کاملا شخصیت چیه که حاضری عشقت رو به خاطرش فدا کنی؟!... اگر میشه هم بیا حال رز رو به ما هم بگو و مواظبش باش. مرسی

ناشناس گفت...

سلام آقای سسل. من یه همنام دوستت هستم . ما خیلی وقته که دوستای وبلاگی هستیم. وقتی رزی در مورد شما مینوشت خیلی دلم میخاست خود شما رو هم بشناسم. من همیشه به رزی میگفتم ایشالا عروسیتون. هیچ وقت فکرشو نمیکردم رابطه شما دونفر به اینجا برسه. تو این شرایط نمیدونم چی بگم. جدا شدن شما شوکی بود که همه رو غافلگیر کرد. ولی از من به شما نصیحت. تنهاش نذارید. شاید یه روزی دوباره به هم رسیدید. حواست به دوست ما باشه. حواست به خودت هم باشه.